کد مطلب:166197 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:242

عبیدالله بن زیاد از بصره به کوفه می رود
7) هشام به نقل از ابومخنف گفت: صقعب بن زهیر به نقل از ابی عثمان نّهدی به من گفت: حسین (ع) نامه ای نوشت و آنرا به غلامی به نام سلیمان سپرد و آن را برای رؤسای پنجگانه ی بصره، مالك بن مسمع بكری، احنف بن قیس، منذر بن جارود مسعود بن عمرو، قیس بن هیثم و عمرو بن عبیداللَّه بن معمر فرستاد. كه یك نسخه از آن به دست بزرگان بصره رسید. مضمون نامه بدین گونه بود: اما بعد از حمد ثنای خدا، بدرستی كه خداوند محمد (ص) را از میان بندگانش به رسالت خویش را بجا آورد، خدایش به نزد خویش برد و ما از خاندان، جانشینان و وارثان او هستیم كه از همه ی مردم به این مقام شایسته تریم. قوم ما در این كار دیگران را به ما ترجیح دادند و ما بخاطر اجتناب از تفرقه و روحیه ی صلح جویی به انتخاب ایشان تن دادیم در حالی كه می دانیم از دیگران كه ولایت یافتند بر حق و سزاوارتریم. كسانی كه كار نیك كردند و اصلاح نمودند و حق را ملاك قرار دادند خدا ایشان را رحمت كند و ما و آنها را ببخشد. من فرستاده ام را با این نامه به سوی شما فرستادم و شما را به كتاب خدا و سنت پیامبرش (ص) فرامی خوانم. زیرا سنت، مرده و بدعت زنده شده است. اگر سخنم را بشنوید و اطاعتم نمایید شما را به بهترین راه هدایت می كنم والسلام علیكم و رحمةاللَّه.

پس هر كس از بزرگان بصره كه این نامه را خواند آنرا از دیگران پنهان نمود مگر


منذر بن جارود، و چون ترسید كه ممكن است این اقدام دسیسه ای از جانب عبیداللَّه باشد، شب قبل از حركت عبیداللَّه به سوی كوفه، فرستاه ی حسین (ع) را با نامه نزد عبیداللَّه آورد و آن را برای وی خواند. عبیداللَّه دستور داد فرستاده ی حسین (ع) را گردن زدند. بعد در بصره به منبر رفت و پس از حمد و ثنای خدا گفت:

اما بعد، سوگند بخدا من از سختی ها نمی هراسم و در مقابل مشكلات شانه خالی نمی كنم. هر كس كه با من دشمنی كند خوار شده و هر كس با من بجنگد او را از میان برداشته و زهرم را به كامش می ریزم هر كس حاضر است بیاید تا با او در آویزم. ای اهل بصره، امیرالمؤمنین مرا والی كوفه كرده است و فردا صبح عازم آنجا هستم. عثمان بن زیاد بن ابی سفیان را به جای خود بر شما حاكم نمودم. از مخالفت كردن و انتشار اخبار دروغ خودداری نمایید. سوگند به خدایی كه غیر از او نیست اگر بشنوم كسی از شما خیال مخالفت دارد او و رهبر و پیروانش را خواخم كشت و گناهكار و بی گناه به مكافات می رسند تا اطاعت كنید و در میان شما مخالفی باقی نماند. من پسر زیاد و شبیه ترین فرد به او هستم و هیچ شباهتی با عمو و دایی خود ندارم.

وی سپس از بصره بیرون آمد و برادرش عثمان بن زیاد را جانشین خود نمود و همراه ده نفر از جمله مسلم بن عمر و باهلی و شریك بن اعور حارثی و اطرافیان و خاندانش رو به سوی كوفه نهاد و در حالی كه عمامه ی سیاه به سر و نقاب بر چهره داشت به كوفه وارد شد. به مردم خبر رسیده بود كه حسین (ع) عازم كوفه است. مردم نیز منتظر او بودند. هنگامی كه عبیداللَّه وارد كوفه شد مردم پنداشتند كه او حسین (ع) است. لذا از كنار هر گروهی كه می گذشت به او سلام می كردند و می گفتند: سلام بر تو ای پسر رسول خدا، خوش آمدی، خیر مقدم. وی از استقبال گرم مردم نسبت به حسین (ع) ناراحت شد. مسلم بن عمرو هنگامی كه استقبال مردم را دید گفت: عقب بروید او امیر عبیداللَّه بن زیاد است. وقتی وارد قصر شد و مردم فهمیدند كه عبیداللَّه بن زیاد است شدیداً اندوهگین شدند و عبیداللَّه نیز بدلیل سخنان مردم خشمگین بود و گفت: چرا این مردم این گونه اند!